ایفای نقش در انیمه قلب های پاندورا

[Lelouch.B]

دیر گفتی رسیدیممطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اول الیوت رو گذاشتم توی کالسکه بعد هم خودم سوار شدم و گفتم : برمیگردیم سازمان

 

[dot.]

یه کتاب از زیر صندلی درآوردم:"ها!شوالیه ی مقدس جلد 21!!!ایول منتظرش بودم!"

[Lelouch.B]

با تعجب گفتم: تمومش نکردی هنوز؟؟؟ ؟؟؟

 

[dot.]

نه بابا هر دوماه یه بار جلد جدیدش میاد نویسندش عینهو جت مینویسه.تو هنوز اون یارو کلاسیکه...چی بود اسمش؟فرانسویه رو داری میخونی؟

[Lelouch.B]

اره... بنظر من خیلی جالب تر از شوالیه ی مقدسه که از نظر من کاملا غیر واقعیه!!!! یکم ادبیات کلاسیک هم بخونی برات خوبه

 

[dot.]

صورتم رو بردم زیر کتاب.تقریبا حالم خوب شده بود:"مگه برای امتحان ادبیات بین الملل بخونمشون."

[Lelouch.B]

تو دلم گفتم: خب این الیوته دیگه کاریش نمیشه کرد!
یکی از کتابا رو برداشتم و همین که خواستم بخونم......
نمیدونم چیشد که دیگه هیچی نفهمیدم و خوابم برد...

 

[dot.]

دو فصل که تموم شد فتم:"تا کور شه چشم فسقل حسود." کتاب رو گذشتم رو صورتم و قبل از اینکه بخوابم درشکه چی داد زد:"رسیدیم ارباب جوان!!!!!!!"

[Lelouch.B]

با صدای داد درشکه چی از جام پریدم چه خواب وحشتناکی بود!!!
یه نگاه انداختم به دور و برم دنبال الیوت میگشتم دیدم نیستش وحشت کردم نکنه خواب نبود و واقعی بود داد زدم الیوت!!!!!!!

 

[dot.]

بیرون از کالسکه بودم:"چیه چرا داد میزنی؟"