مسابقه داستان های انیمه ای

[Kojiro 021]

با خودش گفت:« الآن نمی تونم ببازم؛نه الآن وقتش نیست. همه بچه ها به شدت تلاش کردند که به این جا برسیم.فعلا ما دو دو هستیم.دقیقه 93 بازیه.» اشک تو چشاش جمع شد.اگه می خواست دریبل کنه و جلو بره سوت پایان بازی رو می زدند و بازی تموم می شد. شوت چرخشی رو هم دروازه بان برزیل به راحتی می گرفت؛اونم از وسط زمین! تارو بازی رو شروع کرد. تو اون لحظات هیچ صدایی نمی شنید.فقط یه کار تونست بکنه. یه روپایی زد و توپ رو فرستاد بالا،خیلی بالا. توپ داشت می اومد پایین. پاشو بالا برد،دروازه رو هدف کرد و آماده شد تا اومد پاشو پایین بیاره قدرت زیادی رو پشت پاش حس کرد،کاکرو و تارو همزمان با هم به پشت پای سوبا ضربه زدند...  تور دروازه پاره شد. هیچ کس حتی توپ رو هم ندید.فقط از پاره شدن تور و سوراخ شدن فنس فهمیدند که یه گل داریم.هیچ کس حتی تکون هم نخورد؛انگار نه انگار که گلی زده بودند. همه در شوک بودند.فقط صدای سوبا به گوش می رسید که می گفت:« ما موفق شدیم بچه ها!!! ما موفق شدیم!!!!.....»

[tototo]

آفرین Kojiro 021 جان!!
د استانت عالی بود هم پر هیجان و هم خیلی قشنگ!!
خودت نوشته بودی؟

[Kojiro 021]

آره بابا!
به قیافم نمی خوره داستان بنویسم؟!

[tototo]

واقعا آفرین!
ولی فکر کنم با اینن وضع شرکت کننده باید تاپیکو ببندم!!
:-:

[..::soheil::..]

به به تاپیکت حوراک خودمه فقط یه چیز بگم توتوتو خانوم اگه فکر میکنی داستان کجیرو خوبه پس مال منو بخون و در حالی که داشت به جایگاه نگاه میکرد با خودش گفت این همه تماشاچی و هوادار انتضار منو میکشن من باید تمام تلاشمو بکنم و یاد بچگیاش افتاد با خودش گفت من باچه حدفی اومدم اینجا ؟؟؟ همه این ها به تلاش من بستگی داره من اینجا دوستان زیادی پیدا کردم که هوای منو دارن من نباید روشونو زمین بزنم و تا اخر عمر نا امید بشم و درحالی که اشک از چشماش سرازیر شد یاد اون روز افتاد که بازیه تیم میوا با یک تیم اماتور رو نگاه میکرد یاد زمانی که با اون تیم مسابقه داشتن افتاد با خودش گفت ایکاش اون فرصتو از دست نمیدادم و دستش رو فشرد در حالی که چشمش به کاکرو افتاد بارانی سنگین بارید کاکرو مانند ببر به سمت دروازه حریف پیش میرفت و همه بازی کنان رو یکی بعد از دیگری پشت سر میزاشت بعد از چند دقیقه به دروازه رسید و با یک شوت ببری تور دروازه حریف رو سوراخ کرد در همون لحضه کاکرو متوجه شد که سوباسا تو تماشا چیا نشسته بعد در حالی که سوباسا از این قدرت کاکرو تعجب کرده بود کاکرو رو به اون کرد و پوز خندی زد و سوباسا اخم کرد بعد کاکرو دستش رو سمت سوباسا بالا برد و درحالی که به سوبا اشاره میکرد گفت بعدی تویی سوباسا سوباسا هم که از این همه تحقیر عصبی شده بود دستش رو محکم مشت کرد و با اخم گفت خواهیم دید کاکرو ........... اینم از داستان من اگه خوشتون اومد اعتبار فراموش نشه لطفاااااااااااااااا

[tototo]

آفرین اینم خوب بود!
ولی آخرش چی شد؟؟

[..::soheil::..]

(2014/01/11 11:11 AM)'tototo' نوشته شده توسط:  آفرین اینم خوب بود!
ولی آخرش چی شد؟؟

 

خوب بود مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه دل منو شکوندی مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه این همه سلول خاکستری سوزوندم هیچی دیگه اخرش به هم دیگه نگاه کردن بعد سوبا اینو گفت بعدم گوینده گفت ادامه داستان در قسمت بعد


 

[tototo]

آخه میدونی یه داستان کوتاه که در قسمت بعد نداره.......

[..::soheil::..]

(2014/01/11 11:40 AM)'tototo' نوشته شده توسط:  آخه میدونی یه داستان کوتاه که در قسمت بعد نداره.......

 

خوب گوینده نگفت ادامه داستان گفت قلط کردم داستان تموم شد


 

[tototo]

خیله خوب باشه قبول!!
آفرین!