مسابقه داستان های انیمه ای

[tototo]

سلام!
ما اینجا یه مسابقه داستان نویسی داریم که درباره انیمه ها هست!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
ماجرا از این قراره که من یه جمله یا بیشتر می نویسم و هر کی بخواد میتون ادامه بده اما نباید بلند باشه! ما داستان کوتاه میخوایم!
و همه هم این داستانی رو که من نوشتم ادامه میدن و نباید ادامه ی داستان نفر قبلیتونو بنویسید!!
این مسابقه جایزه هم داره !! ما به سه نفر اول اعتبار میدیم!هر کسی داستانرو کوتاه و زیبا و پر هیجان تر بنویسیه برندس!! زمانشم تا یه هفتس!!
نفر اول: 10اعتبارمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نفر دوم:5 اعتبارمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
نفر سوم :2 اعتبار !مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
داستان های بعدی رو هم نفر اول انتخاب می کنه!!
شخصیت داستان ها فقط باید شخصیت های انیمه باشند!!
امیدوارم شما برنده ما باشید...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه
اگه از مسابقه استقبال بشه احتمالا اعتبار ها هم بیشتر میشه...مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه


مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهتشکر از آخرین پاسخ قبلی خودتان و همین پست فراموش نشود!مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[invierno]

خب حالا کو جملت؟

 

[tototo]

سوباسا در زمین فوتبال در حال قدم زدن بود و به جایگاه تشویق کنندگان نگاه میکرد....

[MAXENS]

و در فکر خودش گفتمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه این همه آدم بخاطر من اومدن پس باید تمام تلاشمو کنم که از تیم حریف نبازم ))

[SaSoRi_SeNpAi]

ویه لحظه فک کرد که پدرش رو دیده یه لحظه ایستاد و یهویی توی دید چشماش گم شد سرش رو به پایین انداخت و چند قطره اشک ریخت و گفت پدر اگه برای تو هم باشه تمام سعیمو میکنم
ببخشید که یکم طولانی شد

[tototo]

(2014/01/06 09:19 PM)SaSoRi_SeNpAi نوشته شده توسط:  ویه لحظه فک کرد که پدرش رو دیده یه لحظه ایستاد و یهویی توی دید چشماش گم شد سرش رو به پایین انداخت و چند قطره اشک ریخت و گفت پدر اگه برای تو هم باشه تمام سعیمو میکنم
ببخشید که یکم طولانی شد

از اینکه در این مسابقه شرکت کردید متشکرم دوست عزیز!!
ولی این داستان خیلی خیلی کوتاه است!
باید یک داستان باشد!
داستان های کوتاه حداقل 5 الی 6 خط هستند!!

[SaSoRi_SeNpAi]

(2014/01/06 09:21 PM)'tototo' نوشته شده توسط:  

(2014/01/06 09:19 PM)'SaSoRi_SeNpAi' نوشته شده توسط:  ویه لحظه فک کرد که پدرش رو دیده یه لحظه ایستاد و یهویی توی دید چشماش گم شد سرش رو به پایین انداخت و چند قطره اشک ریخت و گفت پدر اگه برای تو هم باشه تمام سعیمو میکنم
ببخشید که یکم طولانی شد

 

از اینکه در این مسابقه شرکت کردید متشکرم دوست عزیز!!
ولی این داستان خیلی خیلی کوتاه است!
باید یک داستان باشد!
داستان های کوتاه حداقل 5 الی 6 خط هستند!!

 

ببخشید من فک کردم که باید یک یا  دوخط باشه ...
دفعه ی بعد رعایت میکنم...


 

[tototo]

دوستان عزیز تشکر و اعتبار را فراموش نکنید!(البته اگه خوشتون اومد!!)

[★Uzumaki Stella Hime★]

به دوستان و هم تیمی و تشویق کنندگان فکر کرد و نگاهی به آسمان انداخت و یاد عمویش افتاد: عمو جان ای کاش میومدید و من رو میدید که چقدر تو شوت چرخشیم ماهر شدم اون فقط به خاطر ین که اون موقع به من یاد دادی چه طوری باید شوت کنم

[Nanami Misaki]

بازي اون روز خيلي مهم بود.با خودش گفت من بايد به خاطر اين همه مردمي كه براي تشويق من و تيمشون اومدن تلاشمو به حداكثر برسونم.
سوباسا به تارو گفت كه تو بايد به من كمك كني تارو اين بازي يكي از مهم ترين بازياييه كه ما داريم تو بايد كمك كني تا بهترين بازيمونو به نمايش بزاريم
تارو تائيد كرد و گفت رو من حساب كن دوست من.
بعد سوبا و تارو با بقيه هم تيمي هاشون قسم خوردن و بعد فرياد زدن زنده باد ژاپن!
بازي با سوت داور شروع شد.تارو توپ رو به سوبا پاس داد و سوبا با سرعت هر چه تمام تر جلو رفت.اما يكدفعه خورد زمين.بعله توپو ازش گرفتن. بازيكن نوك حمله ي تيم حريف به سمت دروازه ي ژاپن پيش رفت.شوت كرد يه شوت خيلي محكم.گزارشگر ميخواست فرياد بزنه گل گل گل كه ماتسوياما توپو گرفت و به سوبا پاس داد.سوباسا جلو رفت و داد زد افرين ماتسوياما.تارو پابه پاي اون پيش ميرفت
نزديك دروازه شدن.سوبا به تارو پاس داد.بعد تارو به سوبا بعد سوبا توپو فرستاد سمت دروازه و تارو با كله توپو پاس داد به كاكرو.كاكرو هم يه شوت محكم كرد .بعد يه صدا پيچيد گل گل گل!!!