ایفای نقش شخصیت های خیالی فاینال فانتزی

[Noctis_P]

(2016/06/14 09:22 PM)virulence نوشته شده توسط:  

(2016/06/14 08:35 PM)Noctis_P نوشته شده توسط:  سرم را به سوی وایر می چرخانم.با اینکه این را نمیخواستم اما...دیگر وقت نابودی اوست پنج تا از شمشیر هایم از من محافظت میکنند و پنج تای دیگر به سوی وایرلنس میروند

جنوا : پیش خدای مرگ و انتقام فرزندانمو بگیرم.
از او جدا شدم .مطمئنا او دوباره میمرد .گویی که از نارسیس هدیه گرفته بودم را با متریای در درسته ادغام کردم.
- بهتره فقط اون دوتا ( نارسیس و جین ) باهم مبارزه کنن.
با فرورفتن شمشیر های نایت در بدنم،متریا فعال شده بود ،مانعی بین رییس هم با سپاهیانشون ساختم .و خونم روی تمام مانع را فرا گرفت و با شلیک قدرتم ،باران خون بر سر سپاهیان جاری شد و،در بدنشان نفوذ کرد و همه بخواب رفتند.
خونریزی ام را متوقف کردم و بسوی نایت رفتم.

وایر به سویم می آید...نگاهش میکنم و با صدای دورگه ای میگویم:متاسفم

[Aisan]

اطرافم ساکت است.انگار که فقط من و جین در این دنیاییم...
نور شدید شهاب سنگی را میبینم که به سمتم می آید،به موقع پرشی بلند انجام می دهم و شهاب سنگ با زمین برخورد میکند.آنقدر قدرتمند زمین را می شکافد که مجبور میشوم بیشتر اوج بگیرم تا دوباره بالهایم نسوزد
آتش که فروکش میکند،به سمت جین خودم را پرتاب میکنم و عصایم را با سرعت دو سرم میچرخانم که ققنوسی جان میگیرد و جیغ کیشد،نزدیک جین میشوم و ققنوس را به سمتش پرتاب میکنم
ققنوس با یک حرکت از میان بدن جین رد میشود و اورا از پا می اندازد،شاهزاده روی دو زانو می افتد اما هنوز توانمند است...
-من هنوز تو جسم انسانیم،اگه الهه بشم خودت خودت را نابود میکنی،جنگت رو با انسان ها تموم کن جین

[NoboraHaru]

سرعت سیاهچاله بیشتر وبشتر میشود.تاجایی که تمام اشیاع به جز ثاندر ونارسیس وجین را میبلعد.
وبعد همه چیز برهم میریزد.چیزهایی در اسمان معلق میمانند.بلاخره تمام شد.به سمت زمین می ایم.
تبدیل به حالت اژدهاگونه ام میشوم.اکنون زمان پایان دادن به همه چیز است وبا فرمان نارسیس اتشی
از گداختم ته هارا به در جهنم میفرستم ودر وازه را برای همیشه میبندم.بعد کنار نارسیس میرم تا هردو کار جین را تمام کنیم.

[suisen]

زمین زیر پاهام می لرزید، دست نایت را گرفتم و از آنجا دورش کردم. زمین و سیاه چاله بزرگی که یوشا پدید آورده بود. دو سپاه را در خود بلعید.
درد زیادی را حس میکردم. اما همگی سالم بودند . ققنوسی از بالای سرم پرواز کرد.
به آسمان نگاهی گذرا انداختم . جین زخمی شده بود ،پشت جین ایستادم و دستم را روی زخمش گذاشتم،تا بهبود یابد.
فریاد زدم : من توی شینرا یاد گرفتم کارمُ با صحبت پیش ببرم. اما شما دوتا....شما سپاهیانتونو بخطر انداختین، چرا یه بار سعی نکردید باهم صحبت کنید و به این جنگ خاتمه بدید.

Spoiler (Click to View)

لطفا منو ضایع نکنید . حنجره ی وایر پاره شد .

[white knight]

پشت نارسیس و یوشا ایستاده بودم تا از آن ها حمایت کنم عمر جین بطور طبیعی چند هزار سال دیگه هم داشت اما اگر آنجا میمرد دیگر آن عمر ها بدردش نمیخوردن.
وایر پیشنهادبه صحبت کرده بود صحبتی که اگر خیلی وقت پیش انجام داده میشد ونتیجه میداد الآن این همه کشته نبود.

[Death]

-من هنوز تو جسم انسانیم،اگه الهه بشم خودت خودت را نابود میکنی،جنگت رو با انسان ها تموم کن جین

-چنگ من با انسان ها !؟ فکر کنم اشتباه متوجه شدی .... من این کار ها رو انجام میدم چون به من دستور داده شده .... خب نمیتونم بگم از طرف کی .... 

پاشدم و گفتم .... بدم نمیاد مذاکره کنیم ....

 

[Aisan]

محتوای مخفی (Click to View)

خیلی معذرت میخوام اما ایفا رو خراب کردیدمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمهاصلا قرار بود همه باهم مبارزه کنن و وقتی من و جین خواستیم هم رو بکشیم خدای یکتا ظهور کنه؛مذاکره و سیاهچاله چی بود این وسطمطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

ققنوس در آسمان چرخی می زند و در برن من فرود می آید
- مذاکره؟!دستور؟!فکر میکنی هیچ کدوم رو ازش خبر ندارم؟!یادت نیست قبل از اینکه از منبعت دستور بگیری خودم رسما باهات صحبت کردم؟!اما وسوسه شیطان توی وجودت اوج گرفته بود!حرف های حق رو نمی شنیدی...
رو به وایر میگویم:
- مذاکره حق رو شیطان هیچ وفت پذیرا نیست
دوباره رو به جین میگویم:
- اما اگر حالا خودت تسلیم بشی و مذاکره رو قبول کنی؛من حرفی ندارم...
(5+1مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه)

[Death]

هم واقعا فکر می کنی من تسلیم میشم ...... 
این اخرین مهره ی من جادوی نفلیلیم ( جادویی که همه ی موجودات از جمله الهه ها خدایان و شیاطین حتی جین رو میبلعه و نابود میکنه )
دستم رو بالا بردم و خواستم ورد رو انجام بدم ..... همینکه میخواستم جادو رو انجام بدم ناگهان شکافی در اسمان ایجاد شد مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[NoboraHaru]

ارام به نارسیس میگویم：احتمالا الان زمان موعوده.مگه نه.

[Aisan]

به آسمان که می شکافد نگاه می کنم؛بلندترین غرش های یک شیر نر تا درد کشیدن یک شیطان در این صدای مهیب میپیچد و دنیا را به لرزه در می آورد...
آسمان روشن شب می شکافد و تاریک می شود و به وضوح می بینم که ماه در حال گرفتن شکل اصلی خود یعنی الهه اعظم است و طولی نمی کشد که خالق خود را می بینم؛تنها کسی که من؛بزرگترین و قدرتمندترین الهه جهان هستی در برابر او به سجد می افتم...
شکل انسانیم پودر می شود و اندام الهه جایش را می گیرد؛پاهایم از جان می افتند و روی زانو می نشینم؛آتش میگیرم و می سوزم و دوباره بالهایی که سال ها پیش سوخته بود به شکل زیباتر و باشکوه تری به جای خود باز میگردد؛همه از این اتفاق متعجب اند و توان هیچ کاری ندارند؛اما من میدانستم که روز موعود همین امروز است؛روزی که انسان ها بریا فرزندانشان تعریف میکردند که خدای یکتا روی خود ظهور میکند تا جان تنها دخترش را نجات دهد!...پس آن دختر من بودم...
به سجد می افتم و با قدرتی که صدایم در جهان بپیچد ستایشش می کنم
موجود عظیمی که به هیچ چیز که تابه حال دیده ام شبیه نیست و فقط نور است در مقابل من ایستاده...
- یگانه ی یکتا,از تو آمرزش میخواهم؛مرا ببخش که مسبب ظهورت شدم...