ایفای نقش خیالی شهر مرگ

[!Emily]

در حالی که گریه میکرم:نه نه این غیر ممکن!چطور این اتفاق افتاده؟
تصمیم گرفتم به جای نشستن برم بیرون تا ببینم چه خبره
از خونه بیرون رفتم وقتی درو محکم بستم یکهو دیدم سقف خونه ریخت پایین!!!

[shizuko yagami]

صدای خراب شدن خونه ای به گوش رسید!
دویدم تا ببینم چه اتفاقی افتاده،درست فهمیده بودم!
این بخواطر تعهدیه که بستیم!
شیزو(من):آنا....توهم؟؟؟

[!Emily]

ابروم رو دادم بالا و با تعجب گفتم:همچین میگی تو هم، انگار سقف تمام مردم ریخته پایین!!

[ملیکا ایچیزن]

درهمین حال در خانه ی آنجل
توماس داشت برای خودش غرغر می کرد که ناگهان متوجه فروریختن سقف شدم و اورا به بیرون هل دادم وخودم هم پرت کردم بیرون.
من متوجه رفتمن شیزوکو نشده بودم ، اشک از چشمانم سرازیر شد وباصدای بغض آلود : پس شیزوکو؟؟؟؟کو؟؟؟؟؟؟؟ فک کنم له شد. روحش شاد.مطالب مخصوص انیمه، مانگا، کارتون و کمیک مخصوص پارک انیمه

[shizuko yagami]

(2016/07/05 10:10 AM)Nafas13 نوشته شده توسط:  ابروم رو دادم بالا و با تعجب گفتم:همچین میگی تو هم، انگار سقف تمام مردم ریخته پایین!!

محتوای مخفی (Click to View)

عزیزم یادم رفت بهت بگم!شخصیت شما کمی خجالتی هستش!

:متوجه نیستی آنا!خونه توماس،آنجل،من هم خراب شده!
بگو ببینم،احیانا خانوادت....

[!Emily]

سرم رو انداختم پایین و با گریه گفتم:بله سنگ شدن

[shizuko yagami]

شیزوکو:ناراحت نباش،یه راهی برای برگردوندنشون پیدا میکنیم

[!Emily]

اشکام رو پاک کردم و گفتم:باشه ولی آخه چطوری؟

[shizuko yagami]

شیزو:فراموش نکن،سوزان یه جادو گره!حنما راهی هست!

محتوای مخفی (Click to View)

ایفارو نگهدارید تا بچه ها آنلاین بشن

[diana king]

(سوزان دوباره آنجا کنار شیزو و بقیه ظاهر می شود) :
بچه ها ... شماها حالتون خوبه؟!