ماجراهای کیث پیترسون

[dot.]

بلند شدم و خودمو چسبوندم به دیوار: ممنون آقا. فقط دیگه یقمو نگیرین.

و در حالی که داشتم کرواتمو صاف میکردم پرسیدم: شما شرلوک هلمز هستین مگه نه؟ 

و شروع کردم به تکوندن لباسم.

[Sherlock Holmes]

شرلوک گفت : مگه شک داری که من شرلوک هولمزم ؟ حالا ... چرا تعقیبم میکردی ؟

[dot.]

جواب دادم: وقتی اومدین تو این خیابون بله یکم شک کردم. میخواستم براتون نامه بدم. آأرستونو نداشتم. من احمق یا دیوانه نیستم آقای هلمز!فقط یکم عجیبم. 

نیم نگاهی به لباس هام کردم تا مرتب باشم.

یاد کارتم افتادم گفتم: میشه کارتمو... ای وای! ادبم کجا رفت؟ من کیث پیترسون هستم. بسیار از دیدن شما خوشحالم!

[Sherlock Holmes]

شرلوک گفت : اینجا که خونه م نیست . آزمایشگاه دوستمه . از آشنایی باهات خوشبختم کیث .
کیث و شرلوک باهم دست دادن . شرلوک پرسید : حالا مشکلت چیه ؟ من میتونم کمکت کنم .

[dot.]

گفتم: مشکلی ندارم فقط میخواستم ازتون امضا بگیرم آقای هلمز.و یه کاری باهاتون دارم که الان نمیشه گفت... میتونم آدرستونو داشته باشم؟

و کیف مدرسم رو از رو زمین برداشتم.

هوا بارونی شد....
با خودم گفتم: وای خدا! حالا باید تا محله بلک ورلد پیاده برم! چه دردسری!

[Sherlock Holmes]

فورا پشت دفترچه کیثو امضا کردم و آدرسمو براش نوشتم . گفتم : من یه وبلاگ هم دارم که میتونی اونجا بهم ایمیل بدی .
دفتر چه رو بهش پس دادم و گفتم : یه تاکسی بگیر !

[dot.]

حیرت زده از خودم پرسیدم:" ذهن میخونه؟" و بعد گفتم:" واقعا ممنونم آقای هولمز. سوار میشین؟"

اما حرفشو گوش کردمو یک تاکسی گرفتم.

[Sherlock Holmes]

به آسمون نگاه کردمو گفتم : نه کیث . یادت که نرفته ؟ باید برم آزمایشگاه. بعدا میبینمت .
و به سمت در آزمایشگاه رفتم .

[dot.]

به حواس پرتی معمول خودم ندیدم:هه! من یکم این چیزا رو زود فراموش میکنم! خداحافظ آقای هولمز.

و سوار تاکسی شدم. دفترچمو باز کردم و به آدرس نگاه کردم:" 221 بیکر؟ چقدر سرراسته!" و با خودم گفتم:" نزدیک خونه ی ماست."

راننده پرسید:" کجا برم آقا؟"  از فکر درم آورده بود :" 117 بلک ورلد"....

Spoiler (Click to View)

آقای هولمز از آزمایشگاه تعریف کنین. (روایت موازی)

[Sherlock Holmes]

به آزمایشگاه رفتم و به کیث فکر میکردم . تابلو بود که عاشق شکلاته . لبه یقه ویراهنش یه لک کوچک شکلات بود . خیلیم کنجکاو بود .
داد زدم : من اومدم مالی !