زمان کنونی: 2024/06/28, 10:22 AM درود مهمان گرامی! (ورودثبت نام)


زمان کنونی: 2024/06/28, 10:22 AM



موضوع بسته شده است 
 
امتیاز موضوع:
  • 7 رأی - میانگین امتیازات: 4.86
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

ماجراهای کیث پیترسون

نویسنده پیام
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #31
RE: ماجراهای کیث پیترسون
بالاخره رسیدیم . پول تاکسیو حساب کردم و به خونه نگاه کردم . بزرگ و ویلایی بود و یه در بلوطی رنگ‌ داشت . در زدیم و منتظر موندیم .
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/08/22 02:55 PM، توسط Sherlock Holmes.)
2016/08/22 02:55 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #32
RE: ماجراهای کیث پیترسون
صدای درو که شنیدم با سرعت فشنگ دویدم به سمت در (شایان ذکر است دقیقا23 بار خوردم تو دیوارتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/17.gif)  وقتی درو باز کردم از شدت هیجان داد زدم:" آقای هلمز! آقای واتسون!ورورورورورورورورورورورورو(خودمم بقیه ی حرفامو نفهمیدمتصویر: richedit/smileys/yahoo_Big/17.gif) در آخر یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:" بفرمایید داخل.." و رفتم توی حیاط تا ببینم لاوند کی میاد....
2016/08/22 02:59 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #33
RE: ماجراهای کیث پیترسون
در توسط کیث باز شد . سرخ شده و بود و از هیجان زیاد نفس نفس میزد . کلی هم حرف زد و بالاخره اجازه داد بریم داخل !!
مارو داخل اتاق نشیمن هدایت کرد و خوش به حیاط برگشت . گویا منتظر کسی بود .
یه خانم فربه با قد متوسط و پوستی سفید روی صندلی نشسته بود و گلوله درست به پیشونیش اصابت کرده بود . خون هم از پشت سرش به دیوار پاشیده بود .
ذره بینمو درآوردم و سر خانومو بررسی کردم . پشت سرشو هم نگاه کردم . گلوله از سرش خارج شده بود و توی دیوار فرو رفته بود . گفتم : جان ! لطفا دستکش بپوش و با احتیاط گلوله رو از دیوار خارج کن .
چشمهای خانومو باز کردم و با نور چراغ قوه نگاهش کردم . بعد دهانشو بو کردم .
کار جان تموم شده بود . یه ظرف در دار از جیبم درآوردم و گلوله خونین رو داخلش گذاشتیم .
منتظر موندم تا کیث بیاد . چنتا سوال داشتم .
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/08/22 03:25 PM، توسط Sherlock Holmes.)
2016/08/22 03:11 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #34
RE: ماجراهای کیث پیترسون
چند دیقه منتظر موندم و دیدم نیومد. برگشتم توی خونه. دیدم قیافه ی آقای هلمز خیلی پرسشگرانست پس پرسیدم :" چیزی شده؟"
2016/08/22 03:23 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #35
RE: ماجراهای کیث پیترسون
بالاخره کیث اومد و پرسید : چیزی شده ؟
خندیدم و گفتم : آره ! خالتو کشتن !
جان با آرنج به پهلوم زد . گفتم : آخ ... راستش چنتا سوال داشتم . همسر این خانوم چه زمان و چگونه مرد ؟
2016/08/22 03:27 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #36
RE: ماجراهای کیث پیترسون
یکم فکر ککردم:" اومممم راستش اونموقع خیلی بچه بودم... 10 سال پیش توی آشپزخونه با یه گلوله...
2016/08/22 03:30 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #37
RE: ماجراهای کیث پیترسون
گفتم : پس درست حدس زدم . اون مرده . قاتلش پیدا نشد ؟
2016/08/22 03:38 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #38
RE: ماجراهای کیث پیترسون
یکم فکر کردم:" خاطراتم یکم مبهمه... اون اسلحشو جا گذاش... هی آقای هلمز زیر کاناپه!" زیر کاناپه یه چیز مشکی برق میزد...
2016/08/22 03:40 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
Sherlock Holmes
کارآگاه پارک انیمه



ارسال‌ها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
ارسال: #39
RE: ماجراهای کیث پیترسون
با هشدار کیث ، برگشتم و به کاناپه نگاه کردم . فورا روی زمین نشستم و دستمو بردم زیر کاناپه ... و یه اسلحه بیرون آوردم . با خوشحالی نگاش کردم و گفتم : خب این کارمو راحت تر میکنه ! ببینم کیث ، گفتی قاتل شوهر خاله تم اسلحه شو جا گذاشت ؟ درست مثل الان ؟!
2016/08/22 03:42 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
dot.
ex-SOLIDER



ارسال‌ها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
ارسال: #40
RE: ماجراهای کیث پیترسون
گفتم:" بله.... درست مثل الان... البته اون موقع پلیس چیزی نفهمید و این موضوع رو جدی نگرفت... ممکنه معنی خاصی داشته باشه؟"

                                              چرخدند ه های ذهنم به کار افتاده بود و اسلحه کنجکاویم رو قلقلک داده بود. خیلی جلوی خودمو گرفتم که سوال پیچش نکنم!
2016/08/22 03:45 PM
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
موضوع بسته شده است 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان