Sherlock Holmes
ارسالها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
نامه رو از کیث گرفتم و به لستراد گفتم : کارم با حسد تموم شده . میتونید ببریدش .
لستراد گفت : چرا زودتر خبرم نکردی ؟
جواب لسترادو ندادم و نامه رو سریع خوندم . آروم به کیث گفتم : پدر و مادرتم کشته شدن ؟
|
|
2016/08/22 07:33 PM |
|
dot.
ارسالها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
سریع یه چیزایی تو ذهنم مرور شد... گفتم:" یادم نمیاد... شنیدم تو یه یه درگیری کشته شدن..."
و یه نگاه به خاله سیلور انداختم و رو به آقای هلمز:" امضای پای نامه رو دیدین؟ راستش یه حدس هایی زدم... ممکنه بدرد بخوره...
|
|
2016/08/22 07:37 PM |
|
Sherlock Holmes
ارسالها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
کم کم پرستاران با برانکارد وارد اتاق شدن تا جسدو ببرن . اتاق زیادی شلوغ شد . دست کیثو گرفتم و بردمش تو حیات . گفتم : اینجا دیگه نمیشه حرف زد . بیا بریم خونه من .
|
|
2016/08/22 07:45 PM |
|
dot.
ارسالها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
( روایت موازی) آقای هلمز دستمو گرفت:" بیا بریم خونه ی من!" تعجب زده گفتم:" چی؟ خونه ی شما؟؟ صبر کنی..."
دیگه از خونه رفته بودیم بیرون:" آقای هلمز؟ چی شده؟.....
|
|
2016/08/22 07:47 PM |
|
Sherlock Holmes
ارسالها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
درحالیکه به سمت خیابون اصلی می رفتیم ، و جان هم دنبالمون میومد ، به کیث گفتم : پای یه انتقام جو خانوادگی درمیونه ! مگه اون نامه رو ندیدی ؟ جون تو در خطره . اگه توی اون خونه بمونی معلوم نیست چی به سرت بیاد ! شاید عاقبتت بسه مثل خاله ت ... . باید تا وقتیکه قاتل دستگیر بشه ، توی یه جای امن نگهت دارم .
جان تاکسی گرفت و سوار شدیم .
|
|
2016/08/22 08:43 PM |
|
dot.
ارسالها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
توی تاکسی گفتم:" آقای هلمز... ینی اون قاتله الان دنبال منه؟"
و به نامه فکر کردم..1.6..... امضای عجیبیه... اما اگه یه رمز باشه چی؟
|
|
2016/08/22 09:55 PM |
|
Sherlock Holmes
ارسالها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
گفتم : مطمئن نیستم . ولی نباید ریسک کنیم . تو خویش و قوم دیگه ای نداری ؟
|
|
2016/08/23 11:31 AM |
|
dot.
ارسالها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
فکر کردم:" نه کاملا تنهام...." و بعد به زبون آوردمش...
یکم با خودم کلنجار رفتم و بالاخره گفتم:" امضای پایین نامه اولین حرف های اسم و فامیل شخص رو نشون مقده... که یعنی Aو L. این میتونه درست باشه؟
|
|
2016/08/23 11:36 AM |
|
Sherlock Holmes
ارسالها: 2,205
تاریخ عضویت: Jul 2016
اعتبار: 1481.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
گفتم : پس احتمالا بعد از دستگیری قاتل سر از یتیم خانه درمیاری . نظر محتملیه . البته تا اثر انگشت بررسی نشه ، نمیشه چیز زیادی گفت .
|
|
2016/08/23 11:39 AM |
|
dot.
ارسالها: 7,494
تاریخ عضویت: Mar 2016
اعتبار: 592.0
|
RE: ماجراهای کیث پیترسون
از فکر رفتن به یتیم خونه نزدیک بود منفجر بشم! برای آروم کردن خودم پرسیدم: نرسیدیم؟
|
|
2016/08/23 11:57 AM |
|